٩٠/٣/٢٤ ماماني ديروز ٢ماه شدي. ديروز بردمت واكسن دوماهگيتو زدي،خدا ميدونه چقدر اضطراب داشتم،وقتي واكسنتو زدن ناخودآگاه خودمو زدم. ولي تو مثه هميشه،اصلا اذيت نكردي. ظهرش يهو دردت شروع شد ولي بعد از يك ربع آرومه آروم شدي. تو خوبه خوب بودي،شب مامان راضي و مامان شعله و باباجون اومدن تو رو ببينن، تو باز آرومو خوب بودي. فرشيد فالوده شيرازي آلبالو خريده بود. عمو فريدم اومده بود عيادتت. شب تا ساعت ٤بابات نگهت داشت تا من بخوابم،ولي تو بازم مثله هميشه خندون بودي. الانم تو صندليت آروم نشستي و داري ميخندي و با خودت بازي ميكني